قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

سلام پسر نازنینم

این روزا سه تایی درگیر سرماخمردیگی هستیم با پدری تقسیم کار کردیم ی وز من نگهت داشتم یه روز بابا جون شکر خدا از فردا سه روز تعطیل رسمیه می تونیم استراحت کیم .

 

شنبه 30 آبان 1394برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

اریا جوم سلام چند هفتست که هوا عالی شده جمعه ها از صبح برای صبحانه میریم بیرون تا غروب نهار هم بیرونیم خیلی خوبهشما هم شنا میکنی و حسابی شیطونی میکنی

سه هفته قبل با ستیا جون رفتیم که شماها اینقدر شیطونی کردید که خدا می دوه هفته گذشته هم با عمو زمان اینا این هفته هم با ارش اینا و چهارخانواده ایی خیلی خوش گذشت خداروشکر اما شما بچه کوچک ها رو زیاد دوست نداری اونا و هم بازی خودت نمی دونی بیشتر دنبال بزرگتر ها و هم سن و سالهای خودتی

خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

یه زندگی خوب یه شوهر مهربون یه پسر خوب و سالم یه زندگی اروم یه کار عالییییییییییییییی الهی شکر زندگی همینه خدایا شکرررررررررت خدایا کمک کن نیمه پر لیوان رو ببینیم تو زندگیییییییییییییییییی

اریا جونم سلام

مدتی از وقتی از سفر برگشتیم تقریبا هر شب میریم پیاده روی جدیدا هفته دوروز هم ایروبیک میریم خیلی خوبه خداروشکر شما و باباجون هم تو پارک باز میکنینی بعد من شما رو نگه میدارم باباجون ورزش میکنه خلاصه یه خانواده ورزشکار شدیم

دیشب که خیلی اقا شده بودی قربونت برم پسر گل من با من یک دور زدی دور پارک بعدش کلی با وسایل ورزشی تو پارمک باری کردیم خدایا شکرت به خاطر داشتن این خانواه سه نفره شادددددددددددددد

خدارو شکر که الان همه چیز زندگیمون رو رواله

سه شنبه 28 مهر 1394برچسب:, :: 15:51 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

امسال هم خدا این توفیق رو داد که هر شب با پسرم و همسری میریم هیات اریا جونم گاهی همکاری میکنه گاهی هم به قول خودش نخ نخ میزنه

خدایا شکرت کاملا بزرگ شدنشو با سالهای قبل که مقایسه میکنم حس میکنم گذر عمر رو از بزرگ شدن و قد کشیدن پسرم حس میکنم

خدایا شکرت به خاطر این نعمت ارزنده

اگر گاهی کلافه میشم و ناشکری میکنم منو ببخش

همچنین صبر و تحملمو زیاد کن از طرفی هم پسر گلم عاقلتر و آقا تر شه انشاا...

با ارزوی روزای شاد و خوش توام با سلامتی برای همه

اریا جونم سلام پنج شنبه شب با مهدی اینا رفتیم بولینگ بعدش هم رفتیم شام و پارک شهر به شما خیلی خوش گذشت . جمعه هم همگی رفتیم پلاژ شما با بابا جون و مهدی و باباش رفتین سمت اقایون ما هم سمت خانم ها ساعت پنج و نیم که اومدیم خونه شما خوابیدین تا ده شب بعد که ما خوابدیم شما بیدار شدید شاد و شنگول بعد تو تاریکی کلی با باباجونی بازی کردی بعد دوباره خوابیدی  بمند که صبح هممون خوابا لو بودیم شما هم که تو خو.اب رفتی مهد ..........

جمعه ها و پنج شنبه ها ریتم زندگیمون بهم میریزه

حس میکنم شاغل بودنم یکی از حسناتش نظم مشخصیه که زندگیمون داره

یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, :: 11:47 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

اریا جونم دلم میخواست لامسال رو به سفر و خوشی بگذرونیم کلی سفر بریم که خداروشکر همه چیز باما یار بود و خدا کمک کرد و همه چیز به بهترین شکل پیش رفت

از ابتدای امسال که شروعش با مسافرت دو نفره مادر وپسر به شمال شروع شد و بعدش اردیبهشت اصفهان بعدش تیر ماه مشهد و شمال و شهریور ماه مسکو و شمال

اگر خدا بخواد این شش روز باقی مانده از مرخصی سالانمو دوست دارم یه سفر هیجان انگیز بریم تو اذر یا دیماه بیشتر نظرم رو مالزیه اما دوست دارم ترکیبی با سنگاپور باشه که هر دو کشور رو ببینیم خدایا توکل به خودت امیدوارم که همه چیز خوب و عالی پیش بره

توکل به خدا

تو ذهنم بود که اگه مامانم اینا هم بیان خوبه اما نمی دونم باز چطور شه اونا انگار نظرشون بیشتر رو دوبی هست

راستش امروز کلی حساب کتاب کردم که که اگه اریا جونم بره مدرسه تا یک بمونه من تا چهار سرکار چیکار کنم/ خدایا میشه یکم بیشتر هواست به ما بیکسا باشهگریه

واسه خودم حساب کردم که اگه یه نی نی دیگه همزمان با مدرسه رفتنت بیارم بعدش پرستار هر دو تونو نگه داره چه می دونم والا باید با این تنهایی و بی کسی کنار اومد که خداروشکر ما الان خیلی رو روال افتادیم الهی شکرررررررررررررررر

تو این فاصله دوست دارم چند تا سفر هیجان انگیزی که دوست دارم رو برم مثلا اروپا خیلی دوس دارم و سفرهای طولانیمو دوست دارم حتما انشاا... بریم که بعد نی نی دوم اومد یکم سفر رفتن سختتره

ببینیم خدای مهربون چطور شرایط رو جور میکنه و کمکمون میکنه الهی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت به خاطر همه محبت هات مطمئنم همونطور که کمک کردی اریا جونمو بزرگ کردمک بار کمکم میکنی به امید محبت هات یا الله خدای گلم

یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, :: 11:45 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

پسر گلم بعد سفر خوبمون راهی شمال شدیم بعدش رفتیم خونه مامان جون اینا و یک هفته اونجا بودیم خداروشکر عرویب هم خوش گذشت ارای جونم با پاپیون و شلوار سرمه ایی و پیراهن سفید بیسیار زیبا شده بود کلا خوب بود وقتی برگشتیم خونه دو هفته شده بود از سفرمون اما خدارو شکر همه چیز حل شده بود و تمام اون مشکلات رو پشت سر گذاشته بودیم خدای چی بگم از محبت و مهربونیت هر چی بگم کم گفتم الهی شکر به درگاهت

ممنون که همیشه حواست به خانواده کوچیک ما هست.

یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, :: 10:36 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

یک سفر رویایی داشتیم اول از همه خدارو شکر میکنم که این لطف رو بهمون کرد و تونستیم یه مسافرت خوب از هر نظر رو تجربه کنیم .

خلاصه ای از سفر بخوام بگم

سه شنبه شب بعد از اثاث کشی و چند روز سخت راهی تهرانم شدیم مامان جون هم هنوز خونمون بود قرار شد صبح فردا بره با پرواز خونشون. خلاصه رسیدسم تهران و با یه تاکسی راهی فرودگاه امام شدیم ساعت چهار صبح حرکت کردیم اریا جونم کلا از دوازده خواب بود خلاصه سه ساعت  و نیم بعد رسیدیم مسکو از اونجا با یه پرواز راهی سنپترزبورگ شدیم ظهر دیگه تو سنپترزبورگ بودیم روز اوا خودمون رفتیم تو خیابوناش قدم زدیم اطراف هتل دوست داشتیم بافت شهر رو ببینیم خیلی زیبا بود تو راه رفتیم یه پارک کودک زیبا اریا کلی بازی کرد و برای شب اماده تور کشتی و گشت روی رودخانه نوا شدیم که خیلی عالی بود یکمی سرد بود شما تو کشتی خوابیدی اما واقعا می تونم بگم بی نظیر بود منظرش دیدنی هاش خیلی عالی بود .

شب اومدیم هتل دیر وقت بود خوابیدیم روز دوم راهی گشت اولمون شدیم که کلیسای اسحاق مجسمه الکساندر خیابان نفسکس و کلی جای دیگه که با دیدن عکسا دقیق یاد میاد شبش رفتیم رقص باله که واقعا زیبا بود لذت بردنم شام ها هم که به کی اف سی و مک دونالد و برگرکینگ و پیتزا هات میرفتیم خیلی عالی بودند.

روز بعد هم راهی گشت شهری و دیدن مکانهای تاریخی شدیم موزه هرمیتاز هم رفتیم عالییییییییی بودشب به رقص فولک رفتیم اون هم زیبا بود اما شما حوصلت سر رفت

روز بعد هم کاخ پترهوف و باغ پترهوف که از زیباییش چی بگم واقعا زیبا بود و عصر هم رفتیم کاخ کاترین که عالییییییییییییییییی بود عالییییییی اینقدر محو.طه باغشو دوست داشتم واقعا زیبا بود این از سنپترزبورگ خودمون هم تو هر فرصتی قدمی تو خیابونای اطراف میزدیم خوش میگذشت

روز بعد راهی رفتن به مسکو شدیم تو مسکو روز اول تور کشتی داشت که ما چون تو سنپترزبورگ رفته بودیم اونو نرفیم عوضش رفتیم میدان سرخ تو ش خیلی زیبا بود هنوزم جشنواره هاش و شادی مردم و اون اهنگ ها تو گوشمه وای که چقدر میدان سرخ تو شب زیبا بود

روز بعد رفتیم گشت شهر مسکو خیابان اربات کلیسای عیسی منجی پل عشاق  میدان پیروزی و ..... شب هم از عصر خودمون رفتیم پارک ودنخواه و موزه هوا فضا تو برنامه تور رقص فولک بود که اونو نرفتیم و انگار کنسل شد تورش کسی نرفت .

روز اخر هم دوباره گشت شهری و توری که گرفتیم تور رقص پاتیناز بود و سیرک که خیلیییییییییی دوست داشتم عالی بود واقعا .

روز بعد هم تا ظهر وسیله جمع کردئیم چک اوت کردیم رفتیم فروشگاه مگا تا شب و ایکیا که م از اونجا کلی خرید کردیم ساعت ده و نیم شب هم پروازمون بود خدارو شکر همه چیزززززززز عالی بود بعد رسیدیم تهران رفتیم ازادی از فرودگاه امام و اونجا با یه دربست راهی شمال شدیم.

خودمم باورم نمیشد که اون همه گره ایی که تو این چند وقت تو زندکیمون بود از دفاع من گرفته تا اثاث کشی و بلاتکلیفی برای خونه که پول طرف رو نمیدادن و ... تا غروسی رفتنون و مسافرتمون خدایا شکرت به خاطر اینکه خیلی وقتا به موقع و در بهترین زمان به داد ادم میرسی الهی شکرررررررررررررررر

خدا جونم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

بالاخره سفر رویایی مون جور شد

خداجون حالا که اینقدر لطفت شامل حالمون شده و درست شده بریم میشه کاری کنی که واقعا لذت ببریم هر سه تامون از این سفر و حسابی خوش بگذره بهمون

خیلی دوست دارم اریا اینقدر خوب همکاری کنه و اینقدر عالی باشه و همه چیز خوب باشه خدایا هوا عالی باشه برخوردا عالی بتونیم نهایت استفاده رو ببریم و سلامت بریم و برگکردسم انشاا... یکم استرس اریا رو دارم اما دلم به خدا قرصه میگم خودت که خواست جور کنی حواست به این هم هست که مواظبمون باشی خدای مهربونم

دوست دارم سفرمون عالی باشه بعدش هم راحت بریم شمال و عروسسی حسابی خوش بگذره و برگردیم خونمون چقدر خوبه اخ جون

منتظر معجزات قشنگت هستم خدای مهربونم یکم بیشتر هوامونو داشته باش

یک شنبه 15 شهريور 1394برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

چون دفعه قبل یعنی سه ماه پیش هنوز خستگی اون از تنمون در نرفته بود که شرایط طوری شد که مجبور به جابه جاتیی شدیم اما با حضور مامان جون برام بهتر شد حداقل خیالم جمه صبحا همه کارا رو میکنه خدا عمر با عزت بهش بده دستش درذد نکنه واقعا

خیلی کمک کرد بهم تلافی این همه سال که تنها بودم تو جا به جایی ها اینبار برام جبران کرد چون واقعا بهش نیاز داشتم الهی شکر

الان وسیله ها رو اوردیم امیدوارم خدا کمک کنه و امروز بتونیم کامل جابه جاکنیم و با خیال راحت بریم سفرررررررررررررررررررررر

خداجونم از اینکه اینقدر حوااست به بندهکوچکت هست به خانواده نقلی و با صفام هست ممنون

نمیدونم چطور ازت تشکر کنم زبانم قاصره

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 147
بازدید دیروز : 168
بازدید هفته : 972
بازدید ماه : 964
بازدید کل : 12519
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content