قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
سلام پسرم نمی دونم چرا هر چند وقت یه سرماخوردگی میاد سراغت الانم دو روزه تب داشتی ولی خدا رو شکر الان بهتر شدی و تو مهد در حال بازی و شیطنت هستی خدایا شکرت نمی دونم چطور ازت تشکر کنم به خاطر این فرشته نازی که بهمون هدیه دادی خدای بزرگ و مهربانم هرقدر تشکر کنم بازم کمه خدابپیا دو سال گذشته از همچین روزی متوجه شدم که آریا جونم تو دلمه چقدر دلواپسی داشتم چقدر نگران بودم چقدر دعا میکردم سالم بشاه خدایا ممنونم ازت که ناامیدم نکردی هواست بهم بود و هست من پسرم رو سپردم دستت همچنین خودم و همسری و کلا زندگی سه نفره عشقولانمونو خدایا خودت نگهدار اینها که تمام دارای من هستند باش خدایا تو این مدت حتی یک لحظه هم تنهام نذاشتی همش ازت خواستم تو کارم آرامش داشته باشم که آرامش زندگیم به هم نخورده ممنونم ازت ای خدا ی خوب مهربونم بازم حامیم باش بازم همراهم باش تمام امید و توکلم به توست . خدایا پسر نازم داره بزرگ و بزرگ تر میشه باورم نمی شه الان همه چیزو می فهمه کلی شیطونی و شیرین کاری میکنه خیلی دوستش دارم خدایا مواظبش باش ایخدا جونم
پسرم سلام نمی دونم چطور روزها و ماه ها می گذره و تو اینقدر بامزه و بزرگ و شیطون بلا شدی دیشب با عمو زمان اینا رفتیم بیرون اسکله اینقدر شیطونی کردی که خدا می دونه هفته گذشته هم همه رو دعوت کردیم خونمون جنابعالی هم تا تونستی شیطونی کردی خیلی دوستتت دارم پسر نازم روزهای عمر سریع می گذره مثل رود روان از وقتی به دنیا اومدی و قدم های نازتو گذاشتی تو زندگی ما گذر عمر رو سریعتر حس می کنم چون تا چشم به هم میزارم می بینم یک ماه بزرتر شدی 21 این ماه 16 ماهه میشی امیدوارم 10000 ساله شی و خداوند روزهای زیبا و زیباتر رو بهت نشون بده پسرم از طرفی تصمیم به ادامه تحصیل دارم از طرفی دلم پیش توهه آخه بابا جونم درس می خونه می ترسم اذیت شی امیدوارم خداوند آنچه که به خیر و صلاح ماست رو برامون در نظر بگیره توکل به خدای مهربونمون
سلام پشلی چهارشنبه از سفر برگشتیم خیلی خوش گذشت شما هم حسابی اونجا شیطونی کردی خودت میرفتی تو حیاط و بازی میکردی با سنگ ها دو هفته ای اونجا بودیم و هوا هم چند روزی بارونی بود یه روز رفتیم قله رودخان یه روز رفتیم لاریخانی خلاصه کلی گشت و گزار کردی و برگشتیم دیروز مربی مهدت میگفت نا آرومی تو مهد تو خونه هم همش گیر میدی که منو بغل کن نمی دونم چرا لجباز شدی اومدیوارم هرچه زودتر خوش اخلاق شی و پشل خوبی باشی
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 352
بازدید کل : 17209
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content