قند عسل مامان و بابا برای پسر گلم آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شنبه 14 دی 1392برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
بابا ماما= مامان ممه: غذا دد بادی کادی=بادکنک آبابیبا= هواپیما دودابه=نوشابه کلا طوطی شدی هرچی ما بگیم رو تکرار می کنی وسایلتو می شناسی مثلا میگم فیل و بیار میاری هواپیمارو بده می دی توپ که خیلی دوست داری امیدورام هرچه زودتر کلمات زیادی یاد بگیری و شیرین زبونی کنی و ما هم حسابی لذت ببریم خدایا کمک کن پسرم رو درست تربیت کنم با ادب با هوش خوش اخلاق کلا فرزند صالح باشه و من و باباجونی بهش ببالیم و افتخار کنیم انشاا... شنبه 14 دی 1392برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
سلام آریا جونی پشلم این روزا میخوام درس بخونم شما هم که نهایت شیطونیتو داری می کنی . قراره انشاا... فردا مادرجون بیاد شما رو نگه داره که من بتونم درس بخونم البته باباجونم امتحاناتش نزدیکه پسری گلم دعا کن از پس امتحاناتمون عالی بر بیایم شما هم اذیت نشی بعد مادرجونم بهش خوش بگذره و همه چیز خوب باشه بعدش هم ترم های بعد هم خدا کمک کنه و بتونم راحت و با خیال جمع برم کلاس و شما اذیت نشی انشاا... سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
اولاندش که 18 ماهگیت مبارک پشلی بعدشم یکشنبه رفتیم واکسن زدیم شما اینقدر قوی هستی که یکمی گریه کردی ولی بعدش رفتی مهد من اینقدر استرس داشتم که خدا می دونه اما خدا رو شکر زیاد تب نکردی و اذیت نشدی الهی شکر خدارو شکر که خدا مثل همیشه هوامونو داشته و نذاشته بی کسی مون اذیتمون کنه پشلی اینقدر بامزه شدی که چی بگم دیروز اینقدر شیطونی کردی و عصر نخوابیدی ولی از اونور شب زودی خوابیدی من و باباجونم شروع کردیم به درس خوندن دعا کن امتحانامونو خوب بدیم و جواب زحماتمونو بگیریم انشاا... چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
سلام پشلی امروز سالگرد عقدمونه راستش زیاد خاطرات خوب از اون موقع ها ندارم . پشلی امروز قراره با هم بریم ببینیم می تونیم تخت بخریم پشل گلم امروز دوباره با مربیت صحبت کردم که این دو جلسه باقی مونده از کلاسمم پیشش بری به امید خدا سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
آریا جون چند روز دیگه اگه خدا بخواد و تو مریض نشی میریم واسه واکسن 18 ماهگی باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدی خدارو شکر آریا جونم خیلی دوستت دارم جدیدا وقتی پی پی میکنی شلوارتو در میاری یا یاد گرفتی میگی برق یعنی برب میگی گاهی هم گرگ آبی بابا بابی ماما ممه اینا رو میگی پسرم این هفته هم کلاس دارم امیدوارم نهایت همکاری رو بکنی هفته گذشته تب کرده بودی دفعه قبلشم که افتاده بودی و سرت سیاه شده بود امیدوارم اینبار همه چیز خوب و عالی باشه انشاا... به امید خدای مهربونم شنبه 16 آذر 1392برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
پسر عزیزم سلام بعد از چند روز اسهال و بی حالی خلاصه الان حالت بهتره فقط دیروز بازم ابریزش بینی داشتی امیدوارم خوب خوب شی که بتونیم راحت واکسنتو بزنیم .پسر گلم دیشب آبگوشت پخیدم رفتیم بیرون خیلی بهمون خوش گذشت با عمو ایمان اینا و عمو فرج اینا ولی شما اینقدر شیطونی کردی و شن خوردی کلا بیرون رفتن باهات خیلی سخت شده چون حسابی جسور و سرطقی و گوش به حرفمون نمی دی هرکاری میخوای می کنی امیدوارم شب امتحان باهامون همکاری کنی انشاا... پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, :: 11:35 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
سلام آریا جونی مامان جونی دو روزه اینجا بارونیه باروننننننننننننننننننن ها شدید تمام خیابونا رو آب گرفت منم مجبور شدم دیروز تا 8 سرکار باشم شما پشل گلی شدی پیش بابایی مئندی اومدم خونه دیدم یه چنگال دستته داری سیب زمینی پخته می خوری با لبو ای قربون پشلی برم من
یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
پشلی دیروز زنگ زدم مهد گفتن بالا آوردی شب هم خونه غذاتو بالا آوردی خیلی دلم گرفت هم تو اداره کارم زیاد بود هم اینکه یکمی زیرابمو زده بودن هم اینکه جام عوض شده بود سردرد شدید داشتم شب تمام بدنم درد میکرد سرم کمرم پام گردنم دلم پیش تو هم بود خدا خدا میکرد صبح بشه و اینها همش تموم شه خدارو شکر صبح سردردم خوب شده بود تو هم امروز زنگ زدم مهدت حالت خوب بود امیدوارم امروز یه روز عالی باشه و روزای زیبایی در پیش داشته باشیم هرچه زودتر تو هم خوب خوب شی و این سرماخوردگی دست از سرت برداره انشاا...
چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
آریا جون پشل گل مامانی تو 17 ماهگی این کارا رو انجام میده
- از شیطونیات هر چی بگم بازم کمه تا در رو باز می کنیم می خوای بری بیرون وقتی میام مهد دنبالت تا من و باباجونو می بینی می دوی به سمتمون
- از رو مبلا میری رو اپن آشپزخونه
تلفن رو بر می داری الو م کنی
- شونه بر می داری موهای ما و خودتو شونه می کنی
- کلاغ پر بلدی خودت اگشتتو می زاری رو زمین می گی د - دددددددددددددد
- خیلی دوست داری من قایم شم بیای منو پیدا کنی از بچگی این بازی رو دوست داشتی
- برای اینکه بهت توجه کنیم صدامون می کنی باب یا مام ولی کلا تو حرف زدن تنبلی
- با خودت صحبت می کنی و ماشیناتو می بری کنار پنجره به بیرون نگاه می کنی و ماشین بازی می کنی
- عاشق انار و انگوری
خلاصه اینکه اینقدر پر انرزی و شیطون بلا هستی که شادی و نشاط به زندگیمون آوردی خیلی دوستت دارم پسری عاشقتم
امیدوارم نهایت همکاری رو با من کنی تا درسم رو تموم کنم
پسرم از خدا بخواه مشکلات مالی مونو حل کنه
تن و جسم و روح و روان سالم بهمون بده انشاا...
دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : زهرا-مصطفی
خدا جونم به خاطر تمام محبت هات شکر خدایا بعد از کلی تردید و دودلی که بم ارشد یا نه دیروز تصمیم قطعی گرفتم و ثبت نام کردم خدایا ازت می خوام کمکم کنی و همه چیز رو و همهشرایط رو برام جور کنی که بتونم ادامه تحصیل بدم و پسر و همسرم هم اذیت نشن خدیا مربی آریا قبول کرده نگهش داره ولی مسیرش دوره حالا جمعه ها عصر هم یه کلاس دارم که بلاتکلیفم کجا باید بزارم آریا جونی رو خدایا خودت آدمهای خوب رو سر راهمون قرار بده که بهمون کمک کنن خدایا مثل همیشه می خوام بهت بگم من پسرم رو دست خودت سپردم و ان آدمها همش وسیله اند خدایا بهترین وسیله ها رو سر راهم قرار بده و خودت نگهدار پشلی باش امیدوارم مامانی جونم یه روز بیام و بگم خدایا شکر که به سلامتی و بدون اینکه پشلی ذیت بشه درسم تموم شد الحمد لله خدایا منتظر معجزات قشنگت هستم.
آریا جونی شیطون بلای من الان دیگه یاد گرفتی از مبلا می ری بالا وئ رو دسته مبل وای میستی و میری رو اپن کلا وروجک شدی با زبان بی زبونی می خوای همه چیزو بهمون بفهمونی دیشب کلی به زبون خودت حرف می زدی و با اشاره می گفتی میخوام برم رو اپن خیلی دوستت دارم پسرم دعا کن خدا خودش کمک منه
پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |