قند عسل مامان و بابا
برای پسر گلم
درباره وبلاگ


بسم الله خوش اومدید. داستان ما از اونجا شروع شد که در چهارمین سالگرد ازدواجمون ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته گل بهمون هدیه داد. تصمیم گرفتیم اینجا لحظه های بزرگ شدنش رو ثبت کنیم.
نويسندگان
چهار شنبه 2 مهر 1393برچسب:, :: 12:17 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

آریا جونم خدارو شکر انتخاب واحد کردم به امید خدا فکر نکنم این ترم مشکل بر بخوریم چون تایم کلاسام با بابایی هماهنگه که خودمون نگهت داریم شاید فقط پنج شنبه ها یک هفته در میون با مربیت بمونی سه ساعت تا مامانی بیاد دنبالت خدارو شکر این ترم هم که بگذره میمونه پایان نامه خدا خودش کمک کنه بتونیم به سلامتی درسمونم تموم کنیم آریا جونم خیلی شیرین کاری و حرفای قشنگ یاد گرفتی می گی مامانی عاشقتم یا مامانی عزیزم

دیروز برات یه بسته مداد رنگی خریدیم دیشب بغلشون کردی خوابیدی تو خواب هم چند بار بیدار شدی از دستت می افتادن می گفتی مامانی مداد رنگیم کو خلاصه صبح هم تا چشم باز کردی سراغ مداد رنگیهاتو گرفتی امروزم بردیشون مهد

چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

خدایا شکر چشم به هم گذاشتیم البته سختیهاشم زیاد بود ولی ترم سوم شد و در واقع ترم آخری که کلاس میرم دلم می خواد خدا جونم کاری کنی کلاسای منو شوشو تداخل نداشته باشه تا آریا جونم اذیت نشه و خودمون نگهش داریم اگه نشد هم یه آدم مطمئن باشه همکاری کنه باهامون انشاا... فعلا که سایت برای انتخاب واحد باز نشده توکل به خدا

چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 12:30 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

دیشب صورتمو چنگ انداختی بهت گفتم چرا مامان رو چنگ اناختی گفتی ملودی کرد بعدش دستتو گذاشتی رو صورتت گفتی مامانی چرا آریا جونو زدی هااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یاد گرفتی دعوا و تنبیهمون می کنی

روز به روز داری بزرگتر و شیرینتر و آقا تر میشی تصمیم داریم یه سر بریم قشم نمی دونم چطور بشه ولی امیدوارم جور شه بریم و خوش بگذره انشاا...

پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 10:10 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

دیشب باباجون بهم زنگ زد روز دختر رو بهم تبریک گفت دلم یه جوری شد منم یه زمانی دختر خونه بودم ولی زیاد طول نکشید دوران مجردیم

دختر که داشته باشی،
با خود تصور می کنی
پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش
-وقتی کمی بلند تر شوند-
و کیف عالم را می بری
از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان

دختر که داشته باشی،
خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی
که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده
به گوش انداخته اید
-همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود
و خنده ی از ته دل امانش را می برد-

دختر که داشته باشی
انتظار روزی را می کشی که با هم
بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ
و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده
گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود
که بیندازیش به گردن دخترت

دختر که داشته باشی
گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه
روزی بر شانه مردی دیگر
-غیر از پدرش-
تکیه می زند

دختر که داشته باشی
خیال بوی خوش بیسکوئیت های "با هم قالب زده"
دلتنگت می کند به آمدن آینده
به رونق آینده آشپزخانه

دختر که داشته باشی
انتظار شیرین زبانی اش را می کشی و پرحرفی اش!

دختر که داشته باشی
مادرتر می شوی

دختر که داشته باشی
خوشبخت تر...

ما که خدا یه پسر گل و سالم بهمون داد حتما صلاحمون این بود برای بار دوم نمی دونم کلا بچه دیگه ای بخوایم یا نه ولی هر چی که هست اگر قارر خدا بهمون بده امیدوارم مثل آریا جونم سالم و صالح باشه

چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

آریا بلبل زبون ما که وقتی گوجه خورد شده رو می بینه میگه مامانی گوجه رو شکوند!!!!!!1 یا وقتی بابایی اخم میکنه میگه باباجون منو زددددددددددددد

یا به خودش میگه آریا جون  یه چیزی رو متوجه نمیشه میگه بلهههههههههههههههه؟؟

هر روز آب بازی و دیا به قول خودت یه روز رفتیم دوچرخه سواری واقعا خوش گذشت دیروز رفتیم پیاده روی بازم عالیییی بود همکاری کردی غر هم زیاد زدی ها ولی در کل بد نبود امیدوارم باهامون همکاری کنی که بتونیم تفریحات خوب و شادی داشته باشیم به خودتم خوش بگذره

یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

آریا جونم چند روزیه که تو مهد بی تابی می کنی امروز بابا جون باهات اومد مهد وو چند ساعتی کنارت موند و وقتی با بچه ه امشغول بازی شدی برگشت سرکارش عصر ها هم می بریمشت آب بازی و شن بازی تا هر وقت خودت خسته بشی که دلتنگی هات کم شه

شنبه 25 مرداد 1393برچسب:, :: 13:21 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

چند روزی رفتیم مشهد خدارو شکر همه چیز خوب بود اینقدر خوشحال بودم تونستم با پسری بریم پابوس آقا امام رضا بعدشم شمال کلا خوش گذشت خدارو شکر سلامت برگشتیم اما..........

آریا جونم هوایی شدی و چند روزه تو مهد گریه و زاری می کنی امیدوارم هرچه سریعتر با شرایط کنار بیای دلم ریش ریش می شه وقتی یادت می افتم

چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

جمله این روزای آریا لباس مال منه ما من مال من از دیروز یاد گرفتی سرتو به معنای بله تکون میدی قبلا فقط نه بلد بودی هرچی بهت می گفتم سرتو بالا می بردی الان می گم مامانو دوست داری سرتو میاری پایین از این همه آقا شدنت لذت می برم ولی یکمی لجباز شدی و تو بازار به همه چیز گیر میدی که برات بخریم من شدیدا از اینکار بدممممم میاد باید تلاش کنم از سرت بپره.

دیروز رفتم برات 8 تا کتاب می می نی خریدم کتاب من و کودک من کتاب کودکان باهوشند اگر کتاب صد نکته تربیت فرزند رو خریدیم قبلش بازار رفته بودیم و برات یه هواپیما خریدیم ولی خیلی گریه و زاری تو بازار کردی و پسر بدی شدی ناراحتمون کردی امیدوارم هرچه زودتر دست از لجبازی برداری

سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : زهرا-مصطفی

سلام پسر گلم چند روز پیش بعد از غذا دیدم دستاتو گرفتی بالا می گی دستا بالا متوجه شدیم بعد از غذا دستاتو بالا می گیری که بشورم برات قربنت برم که اینقدر عاقل و بزرگ شدی مامانی باورم نمی شه تو همون آریا ی سه کیلو و نیم هستی که اینقدر بزرگ شدی و آگا به قول خودت شدی و اینقد رفتارای آدم بزرگ ها رو انجام میذدی دیشب ماشینتو آوردی با یه پیچ گوشتی اسباب بازی داشتی تعمیرش می کردی اینقدر این روزا شیرین شدی که می خوام بخورمت خدا رو شکر چشم نزنم سرکارم ارامش برقراره پسری من خدا بخواد عید فطر می ریریم مرخصی شاید اگه امام رضا بطلبه البته طبق شرط هایی که باهاش گذاشتم توکل به خدا تا بینیم خدا چی میخواد

آریا جونم ساعت کاریمون شده 10 تا 5 کلا سیستم خوابمون بهم خورده بابا جون مهربون ساعت سه شما رو میبره خونه امیدوارم همه چیز خوب پیش بره و تا اخر این ماه بتونه همون سه ببرتت که اذیت نشی از طرفی هم مادرجون اینا قراره برن مشهد دل تو دلم نیست برای زیارت امام رضا ولی دلم می خواست سه تایی بریم ولی اینطوری باید اول بریم مشهد بعدش بریم پیش اونا امیدوارم هرچی به خیر و صلاحه پیش بیاد

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 20268
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content